بدون تو مادر!
پروازت ای پرنده! زمین را مزار کرد
کاری بعید بود، ولی روزگار کرد
تقویم سالهای مرا بی بهار کرد
صبر تو پشت حضرت ایوب را شکست
چشم تو ابر معجزه را شرمسار کرد
تابوت بی قرار تو بر دست های ابر
پروازت ای پرنده! زمین را مزار کرد
پروازت ای پرندهی زخمی! در آینه
باد و تگرگ و پنجره را بی قرار کرد
شب بود و راه بود و شب چاه بود و ماه
مولا گریست، حنجره را داغدار کرد
هرگز ندید آینهای، داغ رفتنت
با چشمهای ابری مولا چکار کرد
مولا فقط برای شب چاه، تا سحر
داغ نبودِ چشم تو را آشکار کرد
حتّی پدر، بدون تو مادر! یتیم شد
محراب را نبودن تو سوگوار کرد
وقتی که نیست مدفن تو روی نقشهها
باید گلایه نیز به پروردگار کرد
در اوج آسمان خدا بودی و کلاغ
روی زمین نشست و فقط قارقار کرد
مادر! مرا ببخش که جا ماندم از سفر
دنیا مرا به سفرهی ماندن دچار کرد
با تو که روزگار بدی کرد و بعد تو
با من هر آن چه کرد، همین روزگار کرد.
شاعر: هادی خورشاهیان