تب و تاب
06 اسفند 1394 توسط سدید
سالها رفت و دلم در تب و تاب است هنوز
نقش مستوری من نقش بر آب است هنوز
به طرب حمل مکن سرخی رویم که ز هجر
قلب، آکنده ز غم، دیده پر آب است هنوز
من کجا؟ یار کجا؟ طالع بیدار کجا؟
من اسیر غم او، بخت به خواب است هنوز
دامنش گیرم اگر لطف خدا یار شود
لیک افسوس که این قصه سراب است هنوز
سخت من طالب دیدار و تو غایب زنظر
ز آتش هجر تو این قلب، کباب است هنوز
همچو یک قطره آبیم به دریای جهان
زندگی زودگذر، همچو حباب است هنوز
«ناصر» از عشق تو آموخت سخن گفتن را
زین سبب گفته او گوهر ناب است هنوز
آیتالله ناصرمکارم شیرازی