اینجا دیگر پایشان می لرزد !
اگر امام حسین علیهالسّلام می خواست در مقابل حوادثِ بسیار تلخ و دشواری مثل شهادت علی اصغر، اسارت زنان،
تشنگی کودکان، کشته شدن همه جوانان و حوادثِ فراوانِ دیگری که در کربلا قابل احصاست، با دیدِ یک متشرّعِ معمولی نگاه کند و عظمتِ رسالتِ خود را به فراموشی بسپارد، قدم به قدم می توانست عقب نشینی کند
و بگوید: «دیگر تکلیف نداریم. حال با یزید بیعت می کنیم. چاره چیست!؟ الضرورات تبیح المحظورات.» اما امام حسین
علیهالسّلام چنین نکرد. این، نشانگر استقامت آن حضرت است. استقامت یعنی این!
استقامت، همه جا به معنای تحمّل مشکلات نیست. تحمّل مشکلات برای انسان بزرگ، آسانتر است تا تحمّل مسائلی که
برحسب موازین - موازین شرعی، موازین عرفی، موازین عقلی ساده - ممکن است خلاف مصلحت به نظر آید.
تحمّل اینها، مشکل تر از سایر مشکلات است.
یک وقت به کسی می گویند: «این راه را نرو؛ ممکن است شکنجه شوی.» خوب؛ انسانِ قوی می گوید: «شکنجه شوم!
چه مانعی دارد؟! راه را می روم.» یا می گویند: «نرو! ممکن است کشته شوی.»
انسان بزرگ می گوید: «خوب؛ کشته شوم! چه اهمیت دارد؟!»
اما یک وقت صحبتِ کشته شدن و شکنجه شدن و محرومیت کشیدن نیست. می گویند: «نرو؛ ممکن است که گروهی از
مردم، به خاطر این حرکت تو کشته شوند.» این جا دیگر پای جان دیگران دربین است: «نرو؛ ممکن است بسیاری از
زنان و مردان و کودکان، به خاطر پیش رفتن تو، سختی بکشند.» اینجا دیگر کسانی که کشته شدن برایشان مهمّ نیست،
پایشان می لرزد.
آن کسی پایش نمی لرزد که اوّلاً در حد اعلی بصیرت داشته باشد و بفهمد چه کار بزرگی انجام می دهد.
ثانیاً قدرت نفس داشته باشد و ضعفِ نفس نگیرد.
این دو خصوصیت را امام حسین علیهالسّلام در کربلا نشان داد. لذا، حادثه کربلا مثل خورشیدی بر تارک تاریخ درخشید؛
هنوز هم می درخشد، و تا ابدالدّهر هم خواهد درخشید. عرض من این است که امام بزرگوار ما در این خصوصیت،
به طور کامل دنباله رو امام حسین علیهالسّلام شد. لذا، این خصوصیت امام، انقلاب را به پیروزی رساند.